فصل پنجم
فصل فصلت، ز قصّه لـبریز است
از تـو هـر قصّهای دل انگیز است
گیسوانت نسیـم صبـــــــح بهــــار
چشمهایت، غــــروب پـائیز است
در صــــدایت هــــوای تــــابستان
خوش تر از کنـدوان تبریـز است
قلــبت امـــــــا، شبـــی زمستانــی
در نـــگاهِ زنــــان قـــرقـــیز است
فصل پنجم کـــه نیست ، چشمانت
نغمـهای درغروب پــــائیز است
مسعود رضایی بیاره
درباره این سایت