هر شبم آیی به خواب و مهربانی می کنی
با غزلهای نگاهت نغمه خــوانی می کنی
جنگل جــان مـرا رویـــای سبز دور دست
پَـر ز عــــطر نـرگسان بهبهانی مــی کنی
هالــهای نمناک می بنــدد نــگاهم را و تو
بین اشک و آه مـن پــا در میانـی می کنی
من صدایت می زنم،امّا تو با چشم سکوت
همزبانی با زبـــان بــی زبـــانی مـی کنی
دوستت می دارم ای عطر غزلهای بهار
بـــاغ رویــا پرورم را باغبــانی می کنی
ْآشکارا کاش می کـردی نـــگارا نیز هــم
الطفاتی را که در خوابـم نهانـی می کنی
کلبهِی ویرانهام را تاب هر سیلاب نیست
مهربــانی گاهگاهــی نــاگهانی مـی کـنی
مسعود رضایی بیاره
درباره این سایت