نقش فریب
من که دنیایت نبودم ،از چــه دنیــایم شدی
انتــظار امشب و رویـــای فـــردایـــم شدی
گر خیال دیگری را نقش می کردی، چـرا
نقش دنیـایِ من و دیـــوانگیهــایــم شدی
پنجهای تا می زدم بر سیم تاری نیمه شب
نالــــهی تـــار من و آهنـگِ آوایـــم شــدی
صبح صادق انتظارم بود ، امّا ای دریـــغ
در طلـوع صبحـگاهـی، شام یلــدایـم شدی
من که سر آسوده بر بالین شبهــا داشتم
آمـــدی ، نقش فریبِ بـــاغِ رویــایم شدی
مسعود رضایی بیاره
درباره این سایت