دوستکامی
سرخـــوش آن مست کـه از میکده بویی دارد
فـــــارغ از آنچــــه فــریباست ، سبویی دارد
بــر لبِ رود روانــی کـــه بَـــرَد زورق عمر
جــامی از بـــاده و جــــا بـر لبِ جــویی دارد
غیره مـــی را ندهد راه در این خلوت خاص
رَوَد آرامش از آن کَس کـــــه هـــویــــی دارد
لب فرو چیــــدن و پنهان شدن از بوی نسیم
غـُنـــچه دانـــد کــه بــه دل راز مَــگویی دارد
دوستکامی که دهد ساغر می مست به مست
رسم مستیست ، عــجب رسم نــکویــی دارد
مسعود رضایبی بیاره
درباره این سایت